سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]

خسته ام ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 97/6/24 7:56 عصر

هوالرحمن الرحیم

 

 

علم می گوید هر کدام از احساسات آدمی در مغز بخش مخصوص به خود را دارند . برخی از آن ها حتی دارای حافظه هستند به عنوان مثال حافظه ی ترس که بر اساس آن رفتار تجربه و یادگیری شکل می گیرد  . احساسات تحت تاثیر نورون هایی هستند که انتقال دهنده های شیمیایی شان هر کدام در بخشی اثر خود را ابراز میکند اما این میان ؛ خستگی یک حس عجیب و غریبی است ! درست به عجیبی خودش ... خستگی کم کم می آید . خستگی اهل پیشرفت است و دوست ندارد ساکن بماند و مثلا خلاصه شود در اینکه امشب از گریه کردن خسته شده ام ! خستگی می آید آرام آرام دست می گذارد روی یک نقطه ، دست هایت ... کم کم کشیده می شود به پاهایت ، بعد سرت و بعد تمام تنت ... کم کم رخنه می کند در جانت ... جلویش را نگیری درست مثل یک غده ی سرطانی کبد و قلب و کلیه هایت را در هم می فشارد . خستگی عجیب ترین حسی است که تا بحال دیده ام . کم کم به خودت می آیی و میبینی قلبت از یک فعالیت ناخودآگاه که از ابتدای شکل گیری جنین تا انتهای شکل گیری کفنت انجامش می دهد ، خسته شده است . می خواهد نتپد ... کم کم به خودت می آیی و میبینی چقدر این نفس کشیدن های ناخودآگاه برای تو غریب است ... ! خستگی عجیب است و به همان میزان که شگفت انگیز ، ترسناک نیز هست .. ترسناک و خطرناک ... خستگی که پیش رود ، خستگی را که جدی نگیری کم کم تمام می شود به یک جنون خاص تمام شدن !  خستگی تنها یک درمان دارد ، درمانی به سادگی یک شانه که سرت را رویش بگذاری و بباری و بباری و بباری ... و من این روز ها چقدر خسته ام ، از تمام زندگی ... ! 

 

#س_شیرین_فرد 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر