سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نادان را نبینى جز که کارى را از اندازه فراتر کشاند ، و یا بدانجا که باید نرساند . [نهج البلاغه]

درد و درد و درد

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 98/6/19 12:28 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

حال بد باقی مردم ، در بیهوشی سر می شود . غش می کنند ؛ نه می بینند ، نه می شنوند و نه حتی درد می کشند ؛ چه شیرین و دوست داشتنی که ثانیه های حال بد جسم با گذر سریع زمان در بیهوشی کامل سپری می شود . در ندیدن ، نشنیدن و نفهمیدن ؛ درد نکشیدن ! اما وجه تمایز تلخ ساجده با باقی مردم ، حال بد در نهایت هوشیاری اش است . درست وقتی فشار خونش هفده را رد می کند و ضریانش آنقدر می زند و می زند و می زند و تند می شود که لرزش نا محسوس بدنش به رعشه ای آشکارا تبدیل می شود ، درد می کشد ، می بیند و می شنود . بالای سرش دکتر ها در رفت و آمد یک چیز می گویند ؛ حمله ی عصبی ! و او تمام این ها را می شنود ، می شنود ، می شنود . حتی رد آرام سِرُمَش را در رگ ِ روی دستش به خوبی حس می کند . سردی هر قطره را که در مسیر خزیدن تا جریان خونش ، هم دمای بدنش می شوند را می تواند آشکارا میان اشک هایش ببیند . یک حمله ی عصبی و ساجده ای که در آنی ، ناخواسته به بی آزار ترین حالت ممکنش ، تبدیل می شود . نه توان سخن گفتن دارد و نه توان راه رفتن ، فقط درد می کشد و اشک می ریزد و اشک می ریزد و اشک می ریزد . او میبیند ، پوست ِ زنده زنده از تن کنده شده اش را ، می شنود سوت های بلندی را که گوشش می زند و درد می کشد ، درد می کشد ، درد می کشد . 

حال ِ بد ِ او ،‌ جسمش نیست . تمام اضطراب دویده به ثانیه هایی است که تنهاست ، ثانیه هایی که بیمارستان اجازه نمی دهد تا بی همراه ، تختش را ترک کند ، چه برسد که بخواهد به خانه برود ! و هیچ همراهی نیست ، هیچ همراهی و او باید دعا کند تا قطرات سرمش کند تر و کند تر بیوفتند تا صبح شود ، تا کسی با او بیاید . تمام اضطراب تنهایی محض ، تنهایی آنقدر دویده به جان نیمه جانش که موجب تعجب پرستار هاست که چطور تا اینجا رانندگی کرده بود ؟!  روح او پر درد است ، سرش پر فکر ... حیرانی تمام علم مانده انگشت به دهان تا ببیند چرا ، چگونه و چطور این حجم از آرامبخش او را نمی خواباند ... ! 

درد یکی نیست ، دو تا نیست ، درد آنقدری است که آرام بخش ها هم آرام نمی کنند و بس ! 

 

#س_شیرین_فرد




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر