سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدى را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن . [نهج البلاغه]

درد

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 98/11/14 7:44 عصر

هوالرحمن

 

- رانندگی که نمی کنی ؟!

این را پیش از دو تزریق آخر پرسید . چه باید می گفتم ؟! باید میگفتم من ، با این حال تلو تلو خوران ، به دیوار های پارکینگ التماس کرده بودم و آنقدر دست هایم را روی فرمان فشار داده بودم تا جای ناخن هایم برویش حک شده بود ؟! چه باید می گفتم ؟! باید می گفتم اینجا هیچ کس ، هیچ چیز حواسش به من نیست و من ، من تنها را باید ملک الموت زیر شانه ام بگیرد و تا اینجا مدام تبم را چک کند و فریاد بزند کمی مانده ، ساجده ی من کمی مانده ، تا بیمارستان کمی مانده ... ! 

سویچ ماشین را پنهان کردم : نه

- کسی رو همراه داری ببرتت ؟! 

چقدر پاسخ به بعضی سوال ها سخت بود . من عهد کرده بودم با خودم که دروغ نگویم و حالا دروغگو ترین فرد روی زمین بودم ... !

- نسخه ات رو میشه ببینم؟ مگه تو چند سالته ؟! دو سی سیه ! میدونی یعنی چی ؟! ما نصفشو به زور برای یه عده میزنیم .

هرچه اصرار کرد من روی دو سی سی اش مصمم تر می شدم . این درد ورای نصف آمپول بود ... 

سوزن را که فرو کرد ، از حال رفتم ... بی حال شده بودم ، مدام از من سوال می کرد ؛ درد داری ؟!

سرم را بالا گرفتم

کاش می گفتم ، کاش می توانستم بگویم ، بغض کرده بودم ؛

- الان تموم میشه . 

بغض من از تزریق نبود . کاش می توانستم ، می توانستم و می گفتم که درد فراتر است 

خیلی فراتر 

خیلی خیلی فراتر

آری درد دارم

اما نه درد سوزن

نه درد آنژوکت

درد دارم

درد زندگی

درد زندگی که مرگ نقطه پایانش است ...

 

حالم خیلی خیلی بده ، دو تا دو سی سی بهم تزریق کردند و من الان دارم از حال میرم اما اینقدر پر ٍحرفم که نتونستم ننویسم . از رو تخت بلند شدم ، زمین خوردم ، روی زمین خودم رو کشیدم ، بار ها اشتباه تایپ کردم و پاک کردم ، ولی نوشتم ... کم ، هرچند کم ، هرچند اون چیزی که تو دلم بود همش نبود ، هرچند شکسته بسته و چرت و پرت و فارغ از دنیای ادبیات که ارزش ادبی چنانی ندارد اما نوشتم ... نوشتم تا نمیرم ، تا از خفگی نمیرم

نمیرم

نمیرم

نمیتونم برگردم و از نو بخونمش

ببخشید اگر اشکالی داره 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر