سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! اگر مرا به زنجیر کشی و عطای خود را در میان شاهدان از من بازداری، ... امیدم را ازتو نخواهم بُرید و چهره امیدوار به گذشتت را از تو نخواهم گرداند و محبّتت از قلبم بیرون نخواهد رفت . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعایش ـ]

دل گرفتگی

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 99/3/18 10:3 عصر

هو الشاهد 

 

درست شبیه یک گرفتگی شدید عضلانی ، درست مثل همان وقت ها که عضله ی پشت پا خودش را در خودش جمع می کند و درد و درد و درد را فریاد می کشد . درست به مانند همان وقت ها که درد ، امان حرکت از تو بریده است . درست شبیه همان هنگام که لمس ناگهانی دستی ، اتفاقی ، داد درد به آسمان می برد . همان زمان دقیقا ،  که نه می شود رفت و نه می شود ماند ! نه می شود  روی زمینش گذاشت و نه می شود میانه ی زمین و آسمان نگاهش داشت ، نه می شود حرکتش داد و نه می شود به سکونش خواند ، نه می شود راه رفت و نه می توان ایستاد . درست به سان همان بلاتکلیفی . درست شبیه همان وقت ها که می گیرد و رها نمی کند . شدید و شدید و شدیدتر ؛ درست شبیه اسپاسم شدید معده ، درست شبیه گرفتگی کمر ، درست شبیه .... دل گرفتگی همان است . یا لااقل شبیه همان !  فقط ما آدم ها چون " دل " را نمی بینیم ، درکش نمی کنیم . همه مان دل داریم ها ! منتهی نمی دانم چرا ، درک آنکه دل یک نفر گرفته آنقدر برای ما سخت و طافت فرساست . دلگرفتگی ، چیزی است شدید تر از گرفتگی عضله ی پشت پا یا اسپاسم معده و عضله ی چهارسر و دوسر ، دل عضله ایست بی سر که سر به دل سپرده . دل را همه مان داریم ، همه مان گرفتگی اش را تجربه کردیم لکن انسان ، موجودی است فراموشکار . دل ،  قلب نیست اما تپش دارد ، پا نیست اما حرکت می کند ، عضله نیست اما می گیرد اما می گیرد ، اما می گیرد . دل چیزی است درست میان جان آدمیزاد که اگر بگیرد همانقدر نمی شود رفت و نمی شود ماند حتی بیشتر ، لمس ناگهان دستی اتفاقی همانقدر داد درد می کشدش حتی بیشتر و همانقدر گرفتگی اش بلاتکلیفی است ، حتی بیشتر ... فقط نمی دانم آب روی آتش این گرفتگی عظیم چیست که وقتی خودش را در خودش جمع می کند ناگاه چشم هایت را در خودشان مچاله می کند و عصاره ی تمام جانت را درست از میان مژه هایت روان می کند ، دست هایت را محکم می فشارد و دست و دل هر کاری را از تو سلب می کند ، پایت را می بندد و نه نای رفتنت می ماند و توان ماندن . دل که می گیرد ، زبان آدمی هم دلش می گیرد ، درست شبیه یک گرفتگی زبان کودکی هفت ساله در سر کلاس ، منزوی و گوشه گیر و افسرده ، سکوت و سکوت و سکوت و کلمات بریده بریده ، همانقدر مظلوم و بی دفاع . دلگرفتگی این است . دل ، پا نیست ، معده نیست ، کمر نیست اما وقتی بگیرد ، هم پایت می گیرد و هم معده ات اسپاسم می کند و زبانت می گیرد و آه از کمر ... کمر می شکند ... و خدا آرام کند دل هایی را که هیچ کس جز خودش از گرفته بودنشان خبر ندارد ...

 

#ساجده_شیرین_فرد 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر