سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شریفترین شرف، دانش است . [امام علی علیه السلام]

دل ِ تنگـــ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/12/22 12:37 صبح

هو الرحمن ... 

 



دلش از زمین و زمان گرفته بود ...

تنها می خواست گوشه ای آرام فریاد بزند و بگرید ...

داخل اتاق شد ،

چشمش به قاب ِ عکس ِ گنبد ِطلایی افتاد...

بدون وقفه آن را از روی دیوار برداشت ...

برداشت و گوشه ای خارج از خانه روی زمین خاکی ...

زیر یک ســقـــفـــ به وسعت ِ آسمان 

با کمی بغض

و

یک دل ِ تنگ ... 

...


شروع کرد با انگشتان کوچکش قاب را پاک کردن 

رضا (ع) رضا (ع) کردن ...

و گفتن

از درد ِ دل در نزد ِ طبیب 

طبیبی که حتی نگاهش شفاست ... 

دید در حرم است ... 

نزدیک ضریح ... 

میرود جلوتر ، دستی به ضریح و دستی به سر ... 

می نشیند آن کنار و می گوید ... 

و اشک می ریزد ... 


اشک ِ عشــــقـــ‌... 

چشم گشود ... ، 

حال خورشید از سقف آسمان می رفت ... 

غروب ِ دلگیـــر ... 

صورتش خیـسِ اشک ِ سکوت ِ حرف ... 

چه خواب شیرینی ... 

روی قاب ِعکس ِ گنبد ِ طلایی 

با 

یک دل ِ تنگ ... 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


دلنوشتگل تقدیم شما

 

التماس دعا 

یاعلی(ع) ...




کلمات کلیدی : امام رضا (ع)، دلگرفته، دلتنگ

کــ مــــ کــــ شـــ کـــنــــ ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/12/21 8:11 عصر

بسم الله

 
این روز ها در حوالی یادتان پر می کشد ...

 

بی آشیانه است ...

 

آواره ی کوچه ی سرد ِ سکوت ِ عشق ...
 

 

یک مجنون ... 

 

هوا هم بسی سرد و آلوده ...

 

کجا گرم تر و پاک تر از زیر سایه ی شما ... ؟!

 

امن تر ... ؟!

 

در جوار شما ...
 

 

کبوترت 

 

آواره ات 

 

آشیان می خواهد ...

 

دلتنگ است 

 

و 

 

... 
 

 

کمکش کن ... 

 

دستش بگیر

 

که 

 

محتاج است ... 

 

ــ

 

دلنوشت  گل تقدیم شما ( استفاده با ذکر منبع ) 

التماس دعا 
 

یاعلی(ع)...

 




کلمات کلیدی : دلگرفته، دلتنگ، کبوتر

آیا وکیلم ؟!

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/12/20 9:20 عصر

 

یا علیم...



آیا وکیلم ...؟    !
 

 

نه!!!

 

سکوت سنگینی تمام خانه را پر کرد    ...

 

انگار برخی با الفبای سکوت حرف میزدند     ...

 

ـ مگر میشود عقد را بدون حضور پدر خواند؟    !

 

و از کنار سفره عقد بلند شد     ...

 

داماد بهت زده عروسش را نگاه می کرد     ...

 

رفت و     قاب عکسی آورد   ...

 

عکس ِ پدر ...

 

در کنارش گذاشت 

 

قرآن را بدست گرفت و گفت:

 

حالا بله ...

 

می خواستم پدرم عقد ِ تنها دخترش را ببیند ...

 

قرآن را گشود ... 

 

باذکر بسم رب الشهداء و صدیقیین ... 

 

عقد که جاری شد و به عقد دائم همسرش در آمد ، گفت : میخواهم تنها باشم ... 

 

باپدر ... 

 

همه رفتند ... 

 

گونه ی پدر را بوسید ... 

 

و شروع شد؛یک عاشقانه ... 

 

شروع کرد به گفتن ... 

 

گفتن و گریه کردن ... 

 

اشک ها که روی صورت می لغزیدند ، سیاه می شدند ... 

 

از شدت گریه بیهوش شد ... 

 

چه هوشیار در عالم بیهوشی ...

 

دستی بروی شانه اش 

 

آرام گرفت ، سر را که برگرداند صورت ِ نورانی پدر بود ... 

 

کدام دختر است که زندگی ِ بدون ِ بابا می خواهد ؟! 

 

دست پدر را گرفت و با او رفت ... 

 

برای هــــــــمــــــــــیــــشــــــــــهــــــــــ ... 

 

______________

دلنوشتگل تقدیم شما ( استفاده با ذکر منبع )  / التماس دعا 

یاعلی(ع) ....

افسران - آیا ""وکیـــلــــ

 




کلمات کلیدی : شهدا، عروسی، دلگرفته، دلتنگ

کویــــر دِلــَم

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/12/17 6:31 عصر

 بسم الله 


قر‌آنم را ...


هدیه بابا را بروی قلب بادو دست گرفته ام ...


در کـ ـ ـویر دلم زانو هایم را بغل می کنم ...


نشسته ام در زیر آفتابی که میسوزاند ...

 
دل را ...

 
قرآن را باز می کنم ...


نیت کرده ام ...


و چه زیباآیه ای آمد ...


«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» ( سوره مبارکه آل عمران آیه 169 )

می خوانمش ...

این بار با صدای بلند ...

تا بشنوی ... 

 اشک گرم و آه سرد ...

 تا کنون ابر های بسیاری بر دلم باریده اند .. 

 اما جوانه نزد ... 

 اما اکنون حضورت را حس می کنم ... 

جای پاهایت در بیابان ِ دل لاله روییده 

 تعجبی ندارد ، خودت یادم دادی : هرگاه دلت گرفت بخوان ... 

 اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ( سوره مبارکه علق)

و چه آرامشی یافتم در همین کتاب ... 

ـــــــــــ
دلنوشت گل تقدیم شما استفاده با ذکر منبع  

 

 




کلمات کلیدی : شهدا، دلگرفته، دلتنگ، درد

حکمت نفس نفس زدن ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/12/16 2:17 صبح

هو الرحمن

 
در لحظات آخر


حکمت نفس نفس زدنش مشخص شد ...


تا آسمان را دویده بود ...

 
ــ


دلنوشت ( استفاده با ذکر منبع )

 

 

ـ

التماس دعا

یاعلی(ع)...





کلمات کلیدی : شهدا، دلگرفته، درد، دلتنگ

بگذار مسخــرهـ کنند ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/12/7 7:8 عصر

بسم الله

 
برایمان مهم نباشد که برخی مسخره می کنند….


همانگونه که:


نوح را مسخره کردند. (هود (11) : 38)


موسی را مسخره کردند. (شعرا (26) : 25)


پیامبر قوم عاد را مسخره کردند. (احقاف (46) : 26)


و در یک کلمه مسخره شدن، تنها شکنجه ی مشترکی بود


که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند. (حجر (15) :11)


خداوند وعده داده است: از آنان روی گردان!


 ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (حجر (15) :95)/ مادرم زهرا(س) جلوی نابینا هم حجابش را حفظ کرد!

 

من هم یک محجبه ام !

 

الگویم زهراست!

 پس عیب ندارد مرا مسخره کنید ... 

 




کلمات کلیدی : روایت ِ یک ذهن ِ پریشان، دلگرفته

اجازه نخواهیم داد ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 92/12/5 12:56 صبح

بسم الله


رفتی تا خـ ـ ـاک کشور ما را نگیرند ...


فرزندان ایران را ...


اما امروز چه بی رحمانه مقبره ات در میان خاک ها گمشده است ...


و چه غریبانه تر در هنگام برف تمام دوستان شهیدت هم گمنام می شوند ...


چه بی رحمانه باد و باران رنگ و روی مقبره را در نوردید ...

ولی هنـ ـ ـوز همان عطر را داری ...


عطر خدا ...


آری سالها چشم انتظار ماندند 


سالهایی هر روز در کنار قبری که نمی دانستند ... با آب و 
نوای قرآن سر کردند اما امروز که از میان ما به ظاهر رفته اند

 اجازه نمی دهیم ... 

 ما فرزندان ایران ، همان نسل آینده ی دیروز ، امروز با رنگ و آب و قرآن و اشک و کوله بار گناه می آییم ...

 شاید ذره جبران کند ...

مگر ما نیستیم که قبرتان را خاک گیرد و راهتان خالی بماند ، بغض گلوی شما و همراهانتان ، دوستانتان ، مادران و پدرانتان ... را درگیرد ...

 اجازه نخواهیم داد 

 امسال هم مانند هر سال باهفت سین می آییم

 این پنج شنبه هم مانند هر پنچ شنبه با آب و رنگ می آییم

 و هر شب با نوای قرآن ِ دل ...

 آری

 چشمانت را ببند ای شهید ... 

بروی تمام بی رحمی ها ...

ـــــ

گل نرگس  (استفاده با ذکر منبع گل تقدیم شما)

 پ.ن : یه استراحتی بعد کلی درس !!!





کلمات کلیدی : دلگرفته، روایت ِ یک ذهن ِ پریشان، دلنوشت

ابزار وبمستر