لــ ـــ َـــرز ...
یا علیـم ...
بیشتر شب ها بغض با حنجره گره می خورد...
به هم میپوندند تا فقط صدا را بلرزانند...
چه سخت است
که هنگام حرف زدن ، بدنت از لرزش صدا سرد شود ...
و شروع کند به تکان خورد ...
تمام وجودت می شود لرز ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درد نوشت ( استفاده با ذکر منبع )
دردنوشت 1 : لرزشی که تنها یک چیز آرامش می کند ...
و آن احساس دستان خداست ...
که شانه هایت را می گیرد
و میگوید ...
نترس ...
تا من هستم
و به من تکیه می کنی،
نباید بترسی...
التماس دعا
یاعلی(ع)...
کلمات کلیدی : روایت ِ یک ذهن ِ پریشان، درد