سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما را حقى است اگر دادند بستانیم و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروى به درازا کشد . [ و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنى آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنانکه ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند ، چون بنده و اسیر و مانند آن . ] [نهج البلاغه]

:|

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/6/2 7:43 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بعد ِ مدت ها رفته بودم تا سری به جایی بزنم که داخلش بزرگ شدم ،

زندگی کردم ،

زمین خوردم

بلند شدم ...

و یه عده ای با آمدن ِ اسمم لرزه به اندامشون افتاد :| 

تقریبا میشه گفت نود درصد کادر زمان ما بازنشسته شده بودند یا حداقل میشه گفت ما پیرشون کردیم فرار کردن :|‌  

اونایی هم که مونده بودن ، حدودا دو سه سالی به فرارشون مونده بود :/

رفتم و خدا قسمت کرد و نشستم سر کلاسی که سالها قبل دانش آموزش بودم ،

پرانتز باز ؛ البته اینکه با وجود اون مسئول آموزش ِ سفت و محکمی که کلی دعوام کرد من رفتم سر کلاسشون خودش معجزه اس :| 

رفتم بالا بهم توپیدن که مگه اینجا هتله اومدی سر بزنی ! خبر نداشتن ما اینجا زندگیا کردیم :| 

کلاس دبیر ِ شیرین ِ ریاضی

آقای ِ مقتدر ِ جبر و هندسه ... 

سر کلاس بودیم که به یکباره صدای جیغهای شدیدی فضا رو پر کرد

گفتیم مدرسه اس دیگه ، جیغ نکشن جای تعجبه !

جیغ ها شدیدتر و وحشت زده تر شد !

این آقا هی یا الله می گفتن برن بیرون ولی انگار نه انگار ... 

دیگه مسئله خطرناک شد پریدن بیرون ،‌ دیدیم بح بح !

آزمایشگاه فیزیک به آتش کشیده شده !!!

خلاصه ایشون کپسول دستشون گرفتن و هرچی بود  و نبود و سفید کردن :|

حالا جریان از چه قرار بوده ؟!

دبیر میخواستن کپسول گاز رو به شیر وسط میز متصل کنن ، شیر رو باز کردن و فراموش کردن بازه ، کپسولو متصل کردن و گرما باعث آتش گرفتن کپسول شده بود و ایشون ترسیده بودن کپسول شعله ور رو  پرت کرده بودن سمت دانش آموزا :| 

کلا در تعجب بودم جون ما ها رو دست کیا سپرده بودن : / 

ــــــــــــ

+ یاد ِ زمان خودمون افتادم که چون ساعات زیادی در مدرسه بودیم ، صبحانه ، ناهار و میان وعده و بعضا شاممون با مدرسه بود

یه سری پوره ی مسموم دادن کار ِ همه کشید به اورژانس و غیره :|

+ نمیتونم بنویسم ! دعام کنید ... 

دلنوشت ( استفاده فقط با ذکر نام گل نرگس ) 

یاعلی ... 

کشتارگاه بود

کلا 

 




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر