سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]

غوغای درد

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 95/11/27 11:6 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

تمام مدت انتظار ، اضطرابی در دل ، بلوا می کرد ...

برایش حمد می خواندم ، آیه الکرسی ...

دیگر نه برایم تصادف مادرم مهم بود و نه ضربه ای که به سرش خورده بود ...

نه حتی شوک وارده به مادرم ... 

فریاد های دختر در سرم بود ... 

از ته دل داد می زد ، از ته دل طلب می کرد مرگش را ...

چه شده بود ؟! چه شده بود که دختری به این زیبایی و جوانی ، درست زمانی که مردی چشم به راه اوست تا به نامش شود ، هرچه قرص دارد به یکباره سر کشد ؟!

قلبم در فشار بود ،

حال او را می فهمیدم ، می دانستم ، حال او را خوانده بودم ، امتحان داده بودم ...

دردش را می دانستم ...

دختر جوان زیبا رویی که حال حتی روی پای خود هم نمی تواند بایستد ،

حال حتی تا بیمارستان جانش نمی ماند و اینجا ، درست در یکی از درمانگاه های کوچه پس کوچه ها باید اقدامات اولیه اش انجام می شد تا منتقل شود ... 

دیشب ،

شب دردناکی بود

شبی که صبحش هنوز که هنوز است ، نرسیده و من

در حسرت آنکه چرا سرش را در آغوش نکشیدم تا آرام گریه کند ؟!




کلمات کلیدی :

ابزار وبمستر