کویــــر دِلــَم
بسم الله
قرآنم را ...
هدیه بابا را بروی قلب بادو دست گرفته ام ...
در کـ ـ ـویر دلم زانو هایم را بغل می کنم ...
نشسته ام در زیر آفتابی که میسوزاند ...
دل را ...
قرآن را باز می کنم ...
نیت کرده ام ...
و چه زیباآیه ای آمد ...
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» ( سوره مبارکه آل عمران آیه 169 )
می خوانمش ...
این بار با صدای بلند ...
تا بشنوی ...
اشک گرم و آه سرد ...
تا کنون ابر های بسیاری بر دلم باریده اند ..
اما جوانه نزد ...
اما اکنون حضورت را حس می کنم ...
جای پاهایت در بیابان ِ دل لاله روییده
تعجبی ندارد ، خودت یادم دادی : هرگاه دلت گرفت بخوان ...
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ( سوره مبارکه علق)
و چه آرامشی یافتم در همین کتاب ...
ـــــــــــ
دلنوشت استفاده با ذکر منبع
کلمات کلیدی : شهدا، دلگرفته، دلتنگ، درد