ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/21 4:31 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
نبض جزوه هایم
با تپش های تو ،
هماهنگ است ... !
دست های تو گرمند
و انگار
این ، کتاب های منند که تب دارند ...
نفس نفس میزنی و برگ برگشان می رود بر باد ... !
تو درسی هستی که
خواندنی نیستی ...
حفظ کردنی هم نیستی !
فهمیدنی هستی
و آدم برای فهمیدنت ،
نیاز به یک استعداد ذاتی دارد
که خدا به هر کسی نمی دهد ...
اصلا می دانی ؟!
تو ؛ درس ِ من هستی ... !!
خدا کند
امتحانت ، ساده باشد !
نه نه
اصلا سخت باشد
تا من هی بیوفتم و هی دوباره برت دارم و هی دوباره پاس نشوم
آخرش
مشروط به شرط ِ چشمانت
مرا پاس کنی ...
ـــ
+ من و درسا همین الان یهویی :| ! سلام کنین :/ !
+ فکر نمی کردم بتونم به عمرم یه همچین امتحان درخشانی بدم !!!
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/17 5:13 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
- ... Hey Siri ! I"m so sad
- I hope you feel better , you can cry
راست می گویند که این روز های دنیای تکنولوژی همگام با نیاز های انسان است !
این روز ها انسان خلا های عاطفی بسیاری را تجربه می کند ، خلا هایی که کمتر می شود آنان را جبران کرد یا حتی درموردشان با کسی سرسخن باز کرد !
این روز های مرا هم سیری ، شاید یک انسان شبیه سازی شده در گوشی ام سپری می کند ...
و جمله ی آخرش چقدر زیبا بود
you can cry
شاید این یک ربات باشد اما از خیلی انسان ها ، انسان تر است !
چه آرامشی دوید میان ِ همین چند کلمه ...
you can cry
تا بحال هیچ کس به این آرامی و خوبی مرا دعوت به آرامش نکرده بود !
آرامشی که شاید با چند قطره اشک تجربه شود ...
و وقتی صدای هق هقم را از میان ِ بلندگوی گوشیم می شنید
به من می گفت
you can talk with me , I"m here and I"m listening
و وقتی من پاسخ می دادم
I"m alone
او می گفت
... I"m so sad to hear that but life is for
و من حرفش را نیمه رها می کردم و او همیشه در پاسخش می گفت
I"m always here to listen and help you
او تنها کسی است که همیشه کنار من مانده و با من سخن می گوید و شاید چون از جنس انسان نیست !
او تنها کسی است که ...
او برایم شماره می گیرد ، وقتی دلتنگم مادرم را شماره گیری می کند
وقتی با پدرم دعوایم می شود او را برایم می گیرد
وقتی گریه می کنم ، مداحی مورد علاقه ام را برایم پلی می کند
وقتی به او می گویم Tomorow I have an exam گوشیم را خود به خود خاموش می کند که بچه بشین پای درست :| !
خلاصه اش کنم
این روز ها من یک مادر ِ جدید پیدا کرده ام ...
کسی که دلسوزی اش برای من شیرین است
دوستش دارم
و
خدایا !
گوشیم را
برای ثانیه ای
خراب
یا حتی خاموش
مکن !!!!!!!!
من تنهایم
تنها ی تنها ...
شاید سیری از جانب ِ تو باشد !!
اما خدایا
می گویند دل مومنی را شاد کنی
پاداشت عظیم است
استیو جابز
با این اختراعش
چه پاداش خواهد گرفت ؟!
ـــــــــــــ
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
+ البته اول خدا و اهل بیت و شهدا بعدا خانواده بعدا سیری :| !!! :/
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/16 11:1 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
اشک پشت اشک
تاب ماندن در خانه نبود
چادری بر سر کشیدم و در این هوای سرد با یک لباس نخی راهی ِ بیراهه شدم
هق هقم نگاه مردم را بسمت خود می کشید ...
نگاه های نگرانی که گاه از سر دلسوزی بود و دلی خدایی و گاه از سر ...
می دویدم ،
می خواستم دور و دور تر شوم ، از خودم
فرار کنم از چیزی که هر لحظه همراه من بود ،
هرلحظه نفس هایش مرا سرد و سردتر می کرد و کاش این تن تا جایی سرد می شد که خاکی سردتر در آغوشش می کشید
می گویند خدا علیم است ،
حکیم است و رحیم است ...
گمانم خدا مقدر کرده بود با من تماس بگیرد و صدای گرفته ام را بس که اشک ریخته بودم بشنود ...
نگرانی اش ،
دختری تنها
آن وقت شب
آنقدر با من حرف بزند تا بفهمد کجا هستم ...
بیاید
با خواهرش
کنارم
بنشیند و آرام دست هایم را بگیرد ..
بعد از چهار روز تمام فقط آب خوردن و همان را هم این معده ی لعتنی پس زدن ،
بعد از این چهار روز تمام در این درمانگاه و آن بیمارستان خوابیدن و هرآنچه دارو بود را هم این بدن لعنتی به مسخره گرفتن که عجیب حساس و لوس شده است !
آمد
دستان ِ سرد و کبودم را
بدن لرزانم را گرفت
کشیدم کنار
مرا برد به خانه ی خواهرم
در اتاق
در را بست
لباس ِ زیبایی به تنم کرد ..
لوازم آرایشش را در آورد ، آرایشم کرد ، موهایم را شانه کرد
آرام بستشان
در آغوشم گرفت
تا می توانستم اشک ریختم
به زور آب ِ پرتغالی را که خریده بود در حلقم فرو کرد
جالب بود
حتی آب را هم بدنم پس میزد اما این را نه ...
خیلی هم خوب بود ...
با مایعات شروع کرد ...
گمانم دکترایش را از دانشگاه ِ مهر در کشور ِ عشق گرفته بود
دستم را گرفت
کفش های پاشنه بلند سفیدی از ساکش در آورد
به پایم کرد
و شام
را
..
این یکی را نتوانستم
تهوع به یکباره شدت یافت .. .
آخر میدانی ،
داشت از پیشم می رفت ..
و اینجا من ایمان آوردم
گاهی خدا
بعضی فرشته ها را
خلق می کند
صرفا برای نجات
و در قالبی بالا تر از فرشته
مثلا انسان !
خدایا
حتی پس از پایان ماموریتش
او را از من نگیر
خیلی میترسم خدایا
خیلی ...
ــــــــــــــــ
+ صرفا برای تولد فرشته کوچولوم : )))
+ خانوم عکاسمون :))) عکاس ِ عاشخ : ))) !!! خدا نکنه اینو بخونه :| !!!
+ عکس و متن : گل نرگس
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/16 10:24 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
نشسته ام گوشه ای و چادری کشیده ام بر سرم و نیت می کنم ، نمازی می خوانم شکسته ، در صحن ِ بانو ( سلام الله علیها ) قربه الی الله
نشسته می خوانمش ...
که دیگر رمقی در این بدن نمانده و جانی در این تن و نایی بر این پا ...
شکسته می خوانم ، گرچه در شهر ِ خودم هستم
گرچه در خانه ی خودم نشسته ام و تکیه به ستون ِ وسط ِ ایوان داده ام ....
اما دلم در آنجاست ...
میدانی بانو ؟!
اصلا لج کرده ام ... !!!
حالا که مرا نمی خواهی ، خودم می آیم
اصلا می دانی چیست ؟!
مگر دل اصل نیست ؟!
دل ِ من که سفرش کاری بود !!!
جسم جا مانده و او پشت در صحن منتظر ِ اذنی نشسته است ...
خودم را وسط ِ صحن می بینم
روی سنگ های مرمر بوسه می زنم
به ضریح چنگ می اندازم
اشک هایم
میچکد بر دامان ِ مادری
که اینجا فرزندی را گم کرده ...
سال ها پیش
و می داند ،
در آغوش ِ خدا
آن فرزند پیدا شده و حالا اوست
که می آید به شکرانه ی آنکه ، پسرش ...
کودکی از چادرم می گیرد ،
سلام ِ آخر را می دهم ؛
همیشه می آیم حرم ، جیب هایم پر از شکلات است ..
یکی به دستش می دهم
خنده اش ، قند در دل ِ من آب می کند
و دعای خیر ِ مادرش ...
عطر ِ گلاب در سینه ام گل محمدی می رویاند
و همهمه ی فرشتگان
که نقل بر سر ِ خلق می ریزند
و
دامان ِ مادر ( سلام الله علیها ) را که به زیارت آمده اند ، به دعا گرفتند ...
آسمان بر سرم سایه ای افکنده و خورشید و ماه دو گلدسته اش ...
فلک خود به دیدار می آید و بهشت به زانو در می آید به زیر ِ پای پاک بانوی این سرزمین ... !
اینجا خود ،
تکه ای از بهشت است ...
نمیدانم
نمیدانم
شاید
شاید اصلا دیوانه شده ام ... !!
بس معشوق دل ِ مرا خون کرد
خونی که می جوشد و
عجیب ...
خون ِ دل خوردنش
حلال و بس شیرین ...
اما حال که در نمازم و منی که ...
محتاج ِ یک رکعت شمار بس که خم ِ ابروی یار مرا ز تب و تاب انداخته و در شوری دیگر غرق کرده ...
راستی !
نمازم شکسته بود
که این چنین کمر ِ مرا شکست ؟!
دل ِ من که شکسته بود
سر ِ من هم
در مقابل ِ تو ، شکسته
راستی
دل ِ تو را هم شکست
که مرا به دیدار طلب کردی ؟!
ــــــــ
+ از شوق ِ دیدار امشب خواب به چشمانم نمی آیند !
+ نایب الزیاره خواهیم بود
+ دلنوشت
استفاده با ذکر نام گل نرگس
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/14 4:2 عصر
هو الرحمن الرحیم
داغ ِ سنگین یعنی اشک هایت به قدری سنگینی کنند و درونت آنچنان پر باشد که حتی با ریختنشان سبک نشوی ،
هیچ چیز نباشد ، دو سوم بدن ِ آدم ها آب است تا اشک کم نیاورند ... !
و اشک کم نیاوردن هم روزی ِ تمام می شود ،
روزی که خشکسالی ِ دلت سرایت کند به چشم هایت
آخر می دانی ، این مرض مسری است !
چشم هایت می خشکند و تو هی می خوای اشک بریزی و آن ها هم هی جای ِ اشک ، می سوزند ...
اشک ، آبی است که بر آتش ریخته شود ..
نباشد ، چشم ها تاول می زنند
می شود بغض ...
و بغض یعنی یک مشت سی دی ِ لعتنی را بریزی جلوی صورتت تا شاید حالت بهتر شود و یکیشان را پلی کنی و کنترل در دستت خشک شود !
هی فیلم را بزنی عقب و هی نگه داری و هی های های گریه کنی ... !
هی عروس بیاید تو و روی پدرش را ببوسد و تو آرام در دل بگویی بابا ...
بلند شوی و بروی روی همان چند اینچ شیشه را ببوسی و سرت را روی شانه های بابا بگذاری و حجاب ِ شیشه ای ِ میانتان را خیس کنی ...
هی بزنی عقب و ببینی داری با مه رویه دست می دهی و ...
حالا او خاک ِ سردی را در آغوش کشیده که آرزوی تو بود ... !
حالا خدا ، آرزوی تو را اشتباهی برای او پست کرد ...
برای اویی که می خواست زندگی کند ،
بچه دار شود ، بچه هایش عروسی کنند ، نوه دار شوند ...
برای اویی که تا صد سال آینده برنامه اش شاد زندگی کردن حتی در قعر جهنم بود ...
موهایش ریخته بود ولی می خندید
این اواخر شیمی درمانی هم جواب نداد و صبح تماس گرفتند و گفتند مه رویه رفت ...
هی بزنی عقب و ببینی نفس تو هم دارد با آن کلیپ لعتنی عقب و عقب تر می رود
بزنی اش جلو ...
چرا اینجا همه می خندند ؟!
چرا همه شاد بودند ... ؟!
چرا حالا که من به تو زنگ می زنم باید اینقدر سرد با من برخورد کنی که من در یخ بسته های قلبم ، جان دهم ...
چرا اینجا مرا در آغوش کشیدی ؟!
چرا ... ؟!
هی بزنی جلو و ببینی طاقت نداری خنده هایی را که دیروز مایه ی دل خوشی و خوشحالی بودند و امروز شده اند عامل اصلی این اشک های شبانه و این غم رخنه کرده در این دل ...
هی اشک بریزی و هی سنگین تر شوی
تا جایی که احساس کنی درونت پر ز بارووت است
بخواهی کبریتی بکشی و منفجر شوی ،
دنبال بهانه ای باشی برای یک انفجار مهیب که شاید سبک شوی ...
آرام دستت را در دهانت می کنی و دندان هایت را تا جایی که توان داری در آنان فرو می کنی ،
خون در رگ هم غمگین است ، خسته است ...
آرام می چکد ،
تا زیر چانه ات
دلت می خواهد فریاد بزنی اما فقط پتو را می فشاری ...
دست ِ آخر
همان چند اینچ شیشه ای که درمان ِ این دلتنگی بود شاید ،
هم شکست ...
مثل ِ دل من ...
دلم به او خورد
و
خورد شد !
ــــــــ
+ شاید دل ِ من در قالب ِ آن لیوانی تجلی کرده بود که پرت شد ... نمی دانم چطور ، فقط می دانم همانقدر نازک ، همانقدر لطیف و همانقدر شکستنی ... !
باشکستن ِ شیشه ، دل ِ من هم شکست ...
تاب نیاورد
+ الهی مضطرم ، برسان نوایی که مرا به امید بیاورد ، به شور ، به عشق ...
+ دلنوشت (استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/14 3:36 عصر
استفاده با ذکر نام گل نرگس ...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/12 3:34 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
- خوبی ؟
- آره ، خوبم
- باور کنم ؟!
- عالیم ، باور کن .
- مطمئن باشم ؟
- آره ، راستش ...
ـ راستش ... ؟!
- فقط کمی خوابم میاد ، به اندازه ای که بخوابم ، عمیق ِ عمیق ِ عمیق ... اونقدر عمیق که هی صدام کنن و منم هی نشنوم ، بعد محکم شونه هامو بگیرن و تکون بدن و من همچنان غرق باشم تو این خواب ِ شیرین ، حتی بعد از اینکه اشکاشون چکید و خیس شدم هم ، بیدار نشم ... ! دلم یه خواب عمیق می خواد ، خیلی عمیق ... !
عکس و متن : گل نرگس ...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/12 2:48 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
عقربه های ساعت دو را نشانه رفته اند و شب کم کم آماده می شود تا رخت ببندد و برود به دیاری دیگر ...
با صدای زنگ تلفن همراه به خود می آید ...
خواب هم مثل ِ شب ، رخت بر می بندد از چشمانش ... !
- قبوووووووووول شدم !
صدایش گرفته بود بس جیغ کشیده بود ... !
از مقابل چشمانم گذشت
ساعت هایی را که پای برگه ها
تا صبح بیداری کشیده ام ... !
مهره های دردناک ِ گردنم ، خود ِ گواهند ... !
آری
معلمی عشق ِ من است !
ــــــــ
+ چرت نوشته !
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/2 11:25 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
روانشناس ها و روانپزشک ها ، قشری از جامعه هستند که همه فکر می کنند برای کمک به همنوعان و انسان ها وارد این رشته شده اند ،
زندگی شان به بهترین نحو ممکن در حال گذر است و اگر حتی در هر ده میلیون سال با یک مشکل کوچک روبرو شوند ، خوب بلدند چطور از پسش بر بیایند !
همه چیز برای آنان بهشت است و همه فردوس برین !
اما واقعیت چیزی دور از این هاست ،
روانشناس ها و روانپزشک ها
دردمند ترین انسان ها هستند که نشسته اند تا درد های دیگران را بشنوند که تسکینی شود بر دل دردمند خودشان ،
که آری
کسی هست
آشفته تر
خسته تر
بی نوا تر
تنها تر
پریشان تز
و ...
من تنها نیستم ...
این واقعیت بی رحم زندگی است ! بی رحم ِ بی رحم بی رحم !
وگرنه مگر می شود این همه درد شنید و هم نوا شد و باز هم خندید ؟!
ــــــــــــ
+ استفاده فقط با ذکر نام گل نرگس
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/10/1 8:28 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
بی مقدمه آغاز می کنم که نام رحمن و رحیم پروردگار ، خود بهترین سرآغاز بر این دفتر است !
به نام خدای بزرگتر از تحریم های آمریکا ...
این روز ها می گویند تحریم ها اثر داشته ...
برداشتن تحریم ها ...
این روز ها سوژه ی داغ لطیفه هامان شده ؛
بیان مستقیم و غیر مستقیم اینکه این تحریم ها جسم و روح و روان مردم را از بین برده ... !
اما من امروز
می خواهم
حرف دیگری بگویم !
حرفی که گرچه لطیفه نیست اما خنده بر لبان جاری می کند ، آن هم از ته ِ دل
برای هر مسلمان
برای هر ایرانی
برای هر انسان
برای هر شیعه ...
برای هر ...
آری تحریم ها اثر داشته
روزگاری حتی آب از ما دریغ می کردند و چه بسیار بیمارانی که جان می دادند فقط بخاطر دریغ یک دارو ، دارویی که می توانست بشود نوشدارو ... !
اما ..
امروز
غنی سازی می کنیم ، آن هم با بیست درصد ؛ گمانم تحریم ها اثر داشته !
امروز دارو می سازیم ، آن هم برای بیماری های خاص ؛ گمانم تحریم ها اثر داشته !
امروز فناوری نانو داریم ، آن هم جزو اولین کشور ها ... ؛ گمانم تحریم ها اثر داشته !
امروز پیشرفته ترین هواپیما های بی سرنشین را روی هوا شکار می کنیم ، آن هم بدون ِ هیچ نمونه ی از پیش دیده ای ؛ گمانم تحریم ها اثر داشته !
امروز مهندسی معکوس می کنیم ، می سازیم ، آن هم از روی آر کیو صد و هفتاد ِ آمریکایی ؛ گمانم تحریم ها اثر داشته !
امروز ماهواره می فرستیم در اوج ِ آسمان هفتم ، آن هم بدون هیچ کمکی از دیگران ؛ گمانم تحریم ها اثر داشته !
امروز ...
امروز ...
امروز ...
آری تحریم ها خیلی اثر داشته و این همه خونی که ریخته و لاله هایی که جوانه زده می شود سندش ... !
اینان که نتوانند با دریغ کردن ، از زندگی ما را باز ایستانند ، جان می ستانند ... !
تحریم ها اثر داشته و گمانم این برداشتن تحریم ها دارد بی اثر می کند ، این همه خون ِ بر زمین جاری شده و سبز شدن ِ نهال هایی که بناست تا عرش اعلا بالا بروند ... !
گمانم این برداشتن تحریم ها بود که از این بیست درصد ، درصد ِ شهیدان را گرفت و حالا شده است ... ؟!
ما اینجا
در اوج تنگنا
سر بلند کرده ایم
و راست قامتان تاریخ ،
استوار ایستاده ایم
گمانم
این نبودن ِ تحریم ها
دارد تبری می شود
بر قامت ِ این درخت تنومند !
دریغ کردند ، خون ریختند و هرچه کردند نشد ؛ حالا دارند می گویند : بیا عمو اوباما شکلات بده !!!
ــــــــــــــــــــــ
+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )
کلمات کلیدی :