ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/14 10:35 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب ، شب اول از این فراخوان بزرگ است
امشب
من هم مثل ِ باقی ِ آدم ها کوله بار ِ عشقم را بر میدارم و پرش می کنم از آرزو
از امید ...
از حرفهای نا گفته
از اشک ...
امشب ، شبی است که آدم ها کوله بار ِ حرف هاشان را روی دست بلند می کنند و خدا سبد سبد فرشته می فرستد تا در میان ِ این ستاره باران ِ عشق ،
بشوند ستاره ی دنبال ِ دار ِ آرزو ... بشوند یک آمین در پایان ِ آرزو های این تقدیر یک ساله ... بشوند ...
امشب از آن شب هایی است که آدم ها عجیب به خدا نزدیکترند ...
امشب از آن شب هایی است که در ِ خانه ی خدا پر است از دستهای بلند شده ی تسبیح به دست
امشب مردم می روند سراغ ِ در ِ سوخته ، خاکستر ، تربت می کنند ...
امشب مردم پای ِ برهنه در کوچه پس کوچه های عرش شمع به دست قدم می زنند ...
امشب مردم حسین حسین ذکر ِ لبشان
و
امشب
امشب عجیب دست هایی که دراز می شوند و ...
امشب آسمان بوی ِ اجابت می دهد
امشب ...
التماس دعا ...
خیلی زیاد ...
___
+ دلنوشت
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/13 10:42 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
- بُدیم روزی اندر فضای مجازی / بفرمود دوستم بیا تو بازی :/
+ یا خدا یه به من انداختند / خود بیا پایین کمکی کن بر ما :|
- الف گفت و زد آتش دل و جان / الف آسان ببود اول ولی افتاد مشکل ها 0-0
+ آی ای خدای مهربان / دوستت دارم از دل و جان :/
- ندارم ایده ای در شعر نویی / بباشد شعر نو کیلویی چند ؟ ^-^
+ دیوار کعبه تن خود درید / یک یاعلی تا به گوشش شنید
- در این سرای سر سری کسی به جان نمی خرد / سر شکسته ی دلی که دلش شکسته چند پیش
+ شوریده و شیدای تو این من باشد / جز یک یا حسین بر لب نباشد
+ بر لبش نباشد بهتر نیس :| ؟
- کجاش ؟
+ شوریده و شیدای تو این من باشد / جز یک یا حسین بر لبش نباشد
- دلم اینجا نمی گیرد همه اندیشه ام آنجاست / همان جایی که هنگام فراغ دوست از کف رفت P:
+ توبه ی آدم به یاعلی شد قبول / ماییم و یک یاعلی و یک وصول
- ( آیکن کف و جیغ و هووورا :| )
- لب و لعل و می و میخانه همانا / دل و دلبر ، بوسه ای گرم همانا
- البته مشکل انتشار داره P:
+ منحرف شدیا :| صد باااار گفتم رفیق نا باااااب :/
+ آب کوثر گرم باشد از ما / دل به یاد علی سرگرم است
- گر تو زمین سجده / به کجا شوم روانه !
- خیلی ریز به افتضاح شعری دلالت داره :| !
- یعنی اگه تو شاعر باشی ، شاعر چی بود ها ، به من بود :/
+ حرف نباشه ! من که سعدی رو تو گور دو دستی لرزوندم 0-0
+ ها می کنم بر دستم ز سرمای نگاه یاران / ماییم و نوای بی نوایی و یک زمستان :|
+ یعنیاااا روح ملک الشعرا شااااااد :|
+ نون بده !
- سنگک ، تافتون ؟ P:
+ گمونم دیشب تو آب نمک بودیاا :|
- نباشد شعری از نون در این سر / ولیکن همچنان باشد ز سر سودای نون دادن ها
- نمی جوشه
+ زیرشو زیاد کن جوش بیاد p:
+ آه خدای من چرا ، میل چمن نمی کند ؟ / همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند ؟
+ یعنیاااا حافظو گذاشتم رو ویبره !!!
- دل و دلبر ، سر و سرور / می و ساقی ، چه تضمینی / که دل دل بکند از دل / ساقی ، نریزد می ز جام / نبندد دل به دلبر / و در آخر نیوفتد اتفاق / آن لحظه ی دیدار / آن بوسه ی بی تکرار / و آن گرمی دستان دلبر / که برد هوش آن مدهوش بیمار / و شود تکرار آن لحظه ی دیدار / و آن صحنه ی بوسیدن بیتا
+ کولاااااک کردیااااا ^ــ^
+ اگر دست روی تو بلند نمی شود / شک بر احساسم مبر دستم جایی بند است !
- بفرما نوشابه :))
- ولی جدی جدی باحال بود !
- تا سرم گرم تمنای دل تو می شود / تمام رشته هایم پنبه می شود :/
+ در تو عشق من آید چرا که / دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید !!!!!!!!!!
- درد و بلای دلبر چادر به به سرم / بار الها کاری کن آید به سرم !
+ من برم سحری ؟
- برو منم برم
و اینچنین شد که زبان پارسی را چند دقیقه مانده به اذان رها کرده ، از ساعت دوازده شب گرفته بودیمش دو دستی و تن رنجورش را به شدت ِ هفت - هشت ریشتر تکان می دادیم :|

ــــــــــــــ
+ مشاعره با ابیات ِ خود سُرایی ِ یهویی در نیمه شب با دوست عزیز :/ !
اصولا سحر دیگه می ترسیدیم بخوابیم حافظ ، سعدی و دیگر دوستان اهل شعر و ادب جمع شن تو خوابمون به خدمتمون برسن ! با وضوح اچ دی شعر تماشا کنیم 0-0 !
+ عکس : فسقل ِ ما :| !
دوستان اهل شعر لطف کنن اگرم اومدن تو این پست چشماشونو ببندن با لبخندی ملیییییییح :)
هوا چه خوبه !!! :|
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/10 3:23 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
جواب سلام یعنی
بلند شوی و بی اختیار سلام کنی
بعد دو تا اتاق آنورتر یک سامسونت ببینی با دو تا پرچم...

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/10 3:19 عصر
هو الرئووف
دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت
حسی که اشک وار به چشمم قدم گذاشت
تا اشفعی لنا به لبم دم به دم گذشت
پس از کنار حجره ی پروین رد شدم
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم
ــ
+ پست ِ ثابت
+ عکس : گل نرگس

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/10 3:13 عصر
هو الرحمن الرحیم
سیب بهشتی
که هبوط کند با آدم
می شود
عطر ِ سیب ِ کربلا ...
ــ
+ دلنوشت ( بردن نام جایی که از آن این مطلب را برداشته اید گمان نکنم بهای سنگینی باشد در قبال عمر و احساس ِ نویسنده . استفاده با صلواتی برای خشنودی ولی عصر (عج) و ذکر نام گل نرگس )

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/10 3:11 عصر
هو الرحمن الرحیم
مشهدی ها
اذن دخول بخوانید
به نیابت از تمام ِ دل هایی که آمده اند زیارت
ولی همانجا
پشت ِ در
نماز ِ دل شکسته شان را
قضا می کنند ...
ــ
+ دلنوشت( بردن نام جایی که از آن این مطلب را برداشته اید گمان نکنم بهای سنگینی باشد در قبال عمر و احساس ِ نویسنده . استفاده با ذکر صلواتی برای خشنودی ولی عصر (عج) و ذکر نام گل نرگس )

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/4 7:43 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم
کنار ِ هم و قامت بستیم ...
حاج آقا که سلام داد
گم شده بودی ...
در یک صف و دقیقا پیش ِ پیش ِ خودم
گرمای دستانت که دست ِ مرا گرفته بود هنوز روی ِ تن ِ پوست جا خوش کرده بود اما من میان ِ آن همه چشم به دنبال ِ گرمای نگاهت می گشتم ...
نبود ...
چندین بار در های هفت و دو و شش را گشتم ... همانجایی که با هم آمدیم ، چندین بار کنار ِ ضریح ، چندین بار ...
گم شده بودی ...
آمدم ِ کنار ضریح ...
خانم جان ...
التماس می کردم ...
شکستم ... !
کمی آن طرف تر میان ِ دیده ای که نم زده بود ، روی پله نشسته بودی ...
خانم تو را برداشته بود برای خودش ، تا من بشکنم تا شکست ، خریدارم باشد
تا من ...
گمت کرده بود تا من خودم را پیدا کنم و تو خودت را ...
حال ِ هر دومان عجیب بود..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+ دلنوشت ( بردن نام جایی که از آن این مطلب و عکس را برداشته اید گمان نکنم بهای سنگینی باشد در قبال عمر و احساس ِ نویسنده )
+ تصویر : 4 . تیرماه . 1394
نایب الزیاره بودیم ...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/4/1 12:29 عصر
هو الرحمن الرحیم
کم کم موسم سی روز میهمانی ِ بزرگی شد که در آن ما از صبح تا شب چیزی نخورده منتظر ِ شنیدن تعارفیم که خدا می گوید بفرمایید ، چیزی میل کنید و ما با ندای " آ " ی اول ِ الله اکبر ِ اذان مغرب حمله می بریم به سمت ِ اسباب ِ پذیرایی :|
انصافا تا به حال اینقدر از شنیدن اذان خوشحال نمی شدیم !!
بگذریم
خب روز ِ اول را که همه جمع هستیم دور ِ همدیگر و می گوییم و شادیم و می خندیم فلذا ما هم بر خلاف این جهت ِ آب شنا نکرده جمع شدیم خانه ی مامان ؛ مثل ِ هر ساله همه آنجا بودند و تنها جای ِ گل جمعشان خالی بود . ما که ما هم رسیدیم اطمینان حاصل شد هلال لبخندمان روئت شده ماه مبارک اعلام شد . :| ... هر کس با خودش چیزی آورده بود ؛ آبجی مثل ِ همیشه با یک ظرف از کیک های خوشمزه اش ، ژله را هم ما آوردیم و به همین ترتیب و دیدیدم که آقایان محترم دست ِ خالی تشریف آورده اند گفتیم ئه زشت می شود فلذا خیار و گوجه و پیاز ریخته در سینک که بیایید بشویید سالاد با شماست و اینگونه شد که سرنوشت ِ سالادمان را به دست برادران محترم سپرده ، خطر مسمومیت را به جان خریدیم :| !
هنوز چهل دقیقه و سی و دو ثانیه تا اذان مغرب مانده بود که ما به این نتیجه رسیدیم اگر دیازپامی چیزی هست دو سه تایی در شله زرد ِ این بشر ِ سه سال حل کنیم باشد که آرام نشست و نفس راحتی کشیدیم !
انصافا بعد از این " صبر ِ گل نرگس " مثل می شود و می افتد بر سر زبان ها ! تا غافل می شدیم میدیدیم رژ لب برداشته دارد روی صفحه ی تلویزیون و روی کنسول را صفا می دهد ! می گرفتیم از دستش که عزیزم ! بیا بگیر بشین اینجا خاله بره مداد رنگی بیاره نقاشی کنیم میدیدم تا ما رفته ایم مداد رنگی بیاوریم کل ِ رنگ های زندگیمان را قاطی پاتی کرده ، سیاه سفید شده است ! ظرف ماست برگشته :| کمی آن طرف تر دست ِ یکی را می گرفت که بدویییم !! :| خلاصه کنیم حتی بچه را می بستیم به ستون میدیدم آمده این طرف تر دارد " لیوان بازی " می کند ! :| همین را بگویم که پدرمان رسما در آمد ! بس که همه صدا کرده بودند طااااااهااااا می ترسیدیم شب بعد رفتنشان زنگ درمان را بزنند بگویند ما همسایه ی کوچه پایینی هستیم خواستیم جویای احوال ِ آقا طه شویم ، مدتی است صدایشان نمی آید :| اینقدر مسخره بازی از خودمان در آوردیم و با این بچه ، بچگی کردیم ها خودمان از خودمان خجالت می کشیدیم بقیه بمانند :| البته جبران هم کردیم وقت رفتن که مادرش گفت طه من رفتم نمیای ؟! من هم بلند بلند گفتم عزیزم نگران نشو بدون تو هیچ جا نمیرن :دی و مادرش می خواست سر ز تن ِ ما جدا کند با چشم هایش :|
حلوا را سپردند دست ما و خواهر ِ گرام که صافش کنید ، مدل دهید ما هم که مدلمان نمی آمد نشستیم با قاشق دورش را دالبر زده باقیش را سپردیم خدمت ِ خواهر ِ محترم ایشان لطف کردند لیست خریدی که دو روز به طول انجامیده بود تا نگاشته شود و تمام کم و کسری ها را در خودش جای دهد بصورت کاملا شیرین از وسط دو نصف کرده شروع به طرح زدن کردند :|
حلوا و شله زرد و آش و ژله و سالاد را چیدیم روی سفره از ترسمان که الان اذان را گفته پس از دقایقی چیزی از این ها جز چند ظرف شکسته نمی ماند ، همان سفره ی نصفه را به دوربینمان نشان دادیم که عکس بگیر و چای ریختیم و تا گذاشتیمش زمین مشاهده شد بچه مان شدیدا بیش از پیش فعال بوده هر چه دم دستش بوده ریخته در چای ِ مردم ! ما هم که تا اینجا با لبخند پاسخ می دادیم گرفتیم چلاندیمش چنان ماچی کردیم هااا :| سرتق :|
خانم ها در آشپزخانه سرگرم ِ غذا پختن و آقایان یکی میوه می شست ، دیگری وظیفه ی خطیر و سنگین ِ نگهبانی از سفره در برابر ِ این موجود ِ دو پای سه ساله را بر عهده داشت و آن یکی کارش را تحویل داده بود و با نفسی راحت امر بسیار مهم نظارت را پیشه می کرد . اذان دادند و از آنجایی که شاعر می فرماید :
" از شدت اخلاص من عالم شده حیران تعریف نباشد ابدا قصد ریا نیست " 1
ما هم دویده به نماز ایستادیم اما خدا عجیب می خواست میزان تقوا ی ما را بسنجد ! رکعت اولمان که اتاق شد راهرو ! این می رفت آن یکی می آمد ، بچه می آمد چراغ را خاموش می کرد ، مهر بر می داشت و الله اکبر های هشداری هم که کارساز نبود به ناچار فرش را کنار زده روی سنگ سجده کردیم ، رکعت دوم که با بغل کردن و کمی بعد با ترس ِ پاره شدن کتب محترم همراه شد ، رکعت آخر که دیگر هیچ ! با جیغ و داد و ... انصافا تقبل الله :| !
رفتیم سر سفره ی افطار و کوتاهش کنم ... ؛
زندگی خلاصه است در این شادی ها ، در این دور هم جمع شدن ها ، در این عطر ِ شیرین ِ گلاب شله زرد ِ مامان ، در ...
در این اشتراک ِ حس ِ شیرین ِ وصف ناپذیر ...
راستی
اولین روز ماه مبارک شما چطور بود ؟






ـــــــ
1 . شاعری که می فرمایند آقای سعید طلایی هستن :/
+ دلنوشت ( بردن نام جایی که از آن این متن را برداشته اید گمان نمی کنم بهای سنگینی باشد در قبال عمر و احساس نویسنده ، استفاده با ذکر صلواتی و نام گل نرگس ... )
البته با تاخیر منتشر شد :| باید اول ماه مبارک انتشار پیدا می کرد :/
ماه مبارکتون ، مبارک :)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/3/28 1:46 عصر
بسم رب الـشهداء و صدیقیین
تنزل الملائک
در شان ِ این شب ها بود
که فرشتگان آمدند پایین
خیلی پایین ..
روی زمین
و
دست هاشان به هم گره خورد ... !
ــ
+ دلنوشت
+ ...
+ خدا می دانست بهاری در راه است ، نام ِ اینجا شد بهارستان ...
+ مولا آمد
و
دست هاتان
به نشان ِ ادب
به هم گره خورد ...

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : * گـــل نرگس * در : 94/3/24 10:2 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
تا به حال گریه کردن مامانمو ندیده بودم
اشک هاشو ؛
ناله هاشو ...
حتی وقتایی که درد می کشید ، داشت از شدت درد بیهوش می شد
حتی اون شبی که اون تصادف هولناک و بعدشم غرق ِ خون شد
حتی اون شبی که داداش داشت میومد و درد اومدنش مامان رو اذیت می کرد
حتی اون شبایی که پشت شیشه ی آی سیو نگاش می کردیم و اون لبخند می زد
حتی اون وقتایی که روی تخت بیمارستان دستش آبمیوه میدادن و تختشو رو به قبله می کردن که چند رکعتی نماز بخونه و ضعف نکنه
حتی اون شبی که من حالم بد شد و بردنم بیمارستان
حتی ...
تو تمام این حتی ها مامان دلش خون بود ولی می خندید ...
مامان درد داشت ولی می خندید
مامان ناراحت بود ولی می گفت چیزی نیست
مامان بهوش و بیهوش بود ولی هر باری که بهوش میومد حال یکی از ما رو می پرسید
اون شب مامان می گفت این دردش شیرینه ... گل پسرم داره میاد ...
اون موقع مامان همش لبخند می زد که ما نگران نشیم ...
شنیده بودم از خواهرم که مامان گریه کرده پیشش بخاطر حال اون شب ِ من...
شنیده بودم همون موقع ختم قرآن پخش کرده
اما مامان من محکم بغل تختم چشمم به سِرُم بود و دستمو گرفته بود ...
اون یکی دستش تسبیح و داشت می گفت خجالت نمی کشی از سی تی اسکن می ترسی ؟!
و می خندید ...
مامان تو تمام این روز ها و شب ها ،
مامان تو تمام این مدت
محکم کنار ِ ما ایستاده بود
و ما فراموش کرده بودیم که مامان ...
ما اونقدری مامان رو استوار دیده بودیم که ...
ما همیشه مامان رو در حال مردانه جنگیدن به تماشا نشسته بودیم ...
مامان زخم می خورد اما شمشیر میزد ... مامان تیکه تیکه دلش رو بخاطر ما می کند و زیر پاهاش له می کرد
مامان ...
اما دیشب
دیشب وقتی یکهو از اتاقم صدای ناله شنیدم
وقتی به یکباره صدای های های گریه شنیدم
اصلا باور نمی شد ...
مامان ِ من که ...
دیشب به هر کسی تونستم زنگ زدم ..
تو راه بودن و من به ترافیک التماس می کردم که نمی بینی حال مامان من بد ِ ... ؟!
به زینب
به علی
به اورژانس
به ...
ما تو تمام این مدت فراموش کرده بودیم که مامان هم دل داره
ما فراموش کرده بودیم که مامان هم نیاز به رسیدگی داره
ما فراموش کرده بودیم که مامان به همون اندازه که ما دختریم ، دختر ِ ...
چون زره بسته و داره مردونه می جنگه دلیل نمیشه که ..
اون به همون اندازه ناز و ادا داره
به همون اندازه زنانگی داره ...
به همون اندازه احساس داره ...
مامان رو تموم چیزایی که داشت و نیاز داشت بخاطر ما خط کشیده بود
مامان همه چیزش رو کرده بود ما چند نفری که حتی حواسمون نیست ما داریم رو به سوی جوانی میریم و مامان داره پیر میشه
ما فراموش کرده بودیم که مامان که همه ی هستی ماست نیاز به رسیدگی داره
گل ها همشون به یه اندازه گلند ...
مامان ما هم گل بود
گلی تو تمام این مدت چون بهش گفته بودن محکمی
چون ما رو میدید ، آرام و بی صدا ایستاده بود
مامان ...
دیشب یه تلنگر بود
از دل ِ پر مامان ...
از دل خونی ِ مامان
از ..
و این متنی که نا تمام موند که این حرف ها تمامی ندارند ...
دیشب یه تلنگری بود از واژه ای که مترادفش چیزیو پیدا نمی کنم
از کسی که توصیفش به این کلمات نمی گنجه
از ...
و شاید این متن هم
برای شما تلنگری باشه
که ...
دست ِ مادرتونو ببوسید
و اگر در کنارتون نیست
تحفه ای پیش کش کنید
یاسینی و الرحمانی
که مادر ...
ـــــــــــــ
+ خون دل نوشت بگیم بهتره ...
+ مادر اگر هم فرض محال هیچ کاری نکرده باشه
ما رو نه ماه تو شکمش حمل کرده
از خونش غذا داده و از شیره ی جونش ...
+ از درد ها نوشتن کار ِ آسانی نیست اما گاهی ...

همین الان میدونم پای ِ این مانیتور خیلی دخترا هستند ، خیلی پسرا هستند که با مامان دعوا کردند ؛ قهرند و لب به غذا نمی زنن ! با مامان حرف نمی زنن ... از مامان دلگیرن و خبر ندارن دلشون به مامانشون خیلی گیر ِ ...
همین الان بلند شید و برید از پشت بپرید رو دوش ِ مامان و ببوسیدش ...
به خدا قسم که ...
و خیلیا هستند اشک دور ِ چشماشون حلقه کرده
خیلیا هستند ...
هوای مامانامونو داشته باشیم
و هوای هم دیگه رو ...
یا علی .....
کلمات کلیدی :