سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در ستایش انصار فرمود : ] به خدا آنان اسلام را پروراندند چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند ، با توانگرى و دستهاى بخشنده و زبانهاى برنده . [نهج البلاغه]

ممنون ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/18 9:52 عصر

بسم رب ِ الزهرا ... 

 

حالا که فکرش را می کنم و میان این همه واژه ی مبهم می گردم و چیزی پیدا نمی کنم ؛

میان این واژه هایی که جان می گیرند تا جان گیرند !

میان واژه هایی که می خواهند بر این صفحه نگاشته شوند اما نمی توانند

حرفی نمی ماند برایم ...

زیر ِ سایه ی شما

در سالنی که به نام عشقتان بود

گام های استوارم می لرزید 

مرا فراخواندید ... 

پیش از کاری که نمی دانم اشک چندین نفر را در آورد ...

و ...

گل نرگسی شکوفا شد ...

ممنون ... 




کلمات کلیدی :

چرک نویس !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/16 9:49 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

 

گاهی چه ساده آدم دل ، خوش می کند ! 

دلش که خوش شد ، روحش آرام می گیرد

روح که آرام گرفت ، قلب منظم می زند

قلب که منظم زد گونه ها سرخ می شود

گونه که سرخ شد ، لبخند بر لب انسان خانه می کند 

و به این می گویند تسلسل !

یک پیام می دهی و سلسه وار روح و جان مرا می دوزی به این چند اینج ! 

علت العلل دوست داشتی ِ من :) 

ـــ
+ مادرامون ، همسرامون ، خواهرامون ، داداشامون و ... یاد کنیم ولو با یک پیام !!!

+ چرک نویس ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )  

 




کلمات کلیدی :

....

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/16 7:13 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

امروز به طرز عجیبی ایمان آوردم ؛

طلبیده شدن یک امر ِ وابسته به امور فیزیکی نیست !

اصلا ربطی به این دنیا ندارد !

شما را نمی دانم ...

امروز من به طرز عجیبی ایمان آوردم

امروز ، شانردهم اسفند ماه هزار و سیصد و نود و چهار ... 

ــ

+ استفاده با ذکر نام گل نرگس 




کلمات کلیدی :

سرسخت اما مهربان !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/14 10:22 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

 

مرد بودن 

اگر به گردن کلفت

و

قد بلند

و 

هیکل ِ تنومند 

و 

صدای بلند

و

...

بود

کرگدن ، گردن کلفت ترین

و

زرافه بلند ترین

و

فیل ؛ تنومند ترین

و 

شاید کلاغ ، بلند صدا ترین 

و 

...

بودند !

مرد بودن و مردانگی کردن

به آن است

که نترسی و بگویی

دوستش داری ... !

مردانگی به لطافت شاخه گلی است ،

که هدیه می آوری برایش

به ظرافت دست های ِ او

وقتی از آب و کف بیرونش میکشی

و باقی ِ ظرف ها را خودت می شویی ...

به ... 

به ملیح بودن لبخندش ، وقتی دستپخت تو را می خورد

به شیرین بودن ِ نگاهش وقتی برایش مسخره بازی در می آوری

مردانگی همان چشم غره ای است ، که وقتی مو هایش بیرون است به او می کنی

مرد بودن

ساده ترین پیچیده ی دنیاست

سرسخت 

اما مهربان !

 

این را هم بگویم

وقتی کسی را دوست نداشته باشید ، 

با او با بهترین رستوران شهر هم مخالفت می کنید !

درست مثل ِ این متن

که اگر به دهان عده ای شیرین نیاید

مخالفت می کنند و تنها پاسخشان ،

سکوت خواهد بود !

ـــــــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

 




کلمات کلیدی :

عجب شبی شد !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/11 8:25 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

نه تنها به ما نیامده یک روز خوش داشته باشیم ، بلکه افرادی که با ما در تماسند نیز این بیچارگی را گرفته فلذا انگار ویرووس دارد و مزمن نیست !

همین نیز مایه ی دلگرمی و شادی است :/ !

بر طبق همین قانونی که طبیعت بر ما وضع کرده ، به ما نیامده یک روز ِ کاملی که در خانه ای که برای یک نفر بسیار بزرگ است را به جشن و سرور بگذرانیم :| !

به ما که رسید ، آسمان تپید !

- کرمانم ، مناطق محروم 

- اصفهانم ، کلاس دارم

- نمی تونم بیام پیشت . 

:| !

خب فلذا مجبور به تنها جشن گرفتن شدیم : / !

زنگ زدیم سوپر مارکت و یک دل سیر که سفارش دادیم ، منتظر بودیم که زنگ در را زدند .

آمدند بالا

شادان و خندان که داشتند سفارش ها را می دادند یکهو سویچ ِ ماشینشان افتاد در طبقه ای پایین تر از زیر زمین حتی !!

طفلک بر اثر شوک ِ وارده دهانش باز مانده بود و دستش به سرش !

من هم که نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم در را بستم و پشت در قاه قاه ِ خنده ام تا هوا رفت 

بعدش که در را باز کردم همانطور آنجا مانده بود :| !

خشکش زده بود !

- آقا ! ، آقا !!! سکته نکرده باشین حالا !! آقا !!!

طفلک تا به خودش آمد بغض گلویش را گرفته بود و من هم که نمی توانستم سی و دو دندان ِ ریخته بیرونم را پنهان کنم ، با چادر رویم را گرفتم .

خودش را به تنها فرستادم طبقه ی پایین تا کلید آسانسور را بگیرد و خودم در طی این مدت خندیدم و خندیدم و خندیدم 

بعد ِ مدت ها از ته دل می خندیدم ...

قیافه اش سفید شده بود و گوش هایش سرخ !

آب قند دم دست نبود طفلکی پس افتاده بود !

آمد بالا که نگو از بخت ِ بد کسی نبوده و حالا با هم راهی سه طبقه بالاتر شدیم و آنجا هم مردشان خواب بود و ارجاعمان دادند دو طبقه پایین تر :| 

رسیدیم و دیدیم که دختر جوانی در را باز کرد 

- جلو نیایا !!! سلام :) 

+ سلام

* عه عه ! واس این گفتی جلو نیام ؟! : ) ) 

- آره : ) 

تعریف کردیم و دخترک به دلم نشست چون عجیب شبیه ِ من بود ...

می خندید و می خندید

کلید آسانسور را گرفتیم 

ولی خلاصه اش کل ِ یک ساختمان متوجه شد ما چه سفارش دادیم و چه شده :| !!! 

آمدیم رفتیم طبقه ی زیر زمین نگو باز هم ارتفاع دارد ،

بنا شد ما آسانسور را در لابی نگاه داریم و این آقا سویچشان را بردارند .

همینکه داشتند خیز برمیداشتند بپرند داخل 

داشتیم می گفتیم نکند آسانسور برود پایین و له شوند که تلفن زنگ زد و گفتند ای وای !

یک وقت پایین نروند هاااا ! درب آسانسور بسته شود بدبخت تر از اینی که هستیم ( که از لحاظ فیزیکی غیر ممکن است :| ) می شویم !

فریاااااد کشیدیم هااا 

خلاصه اش سویچشان را برداشتند و ما هم توصیه مان را اکید کردیم بر اینکه بنویسند امشب را : ) 

ــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 




کلمات کلیدی :

.......

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/11 7:2 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

 

درست مثل ِ اینکه من وسط ِ آغوش ِ سیاه ِ این نیمه شب ؛ ناگهان هوس ِ شیرموز کنم

طعمش بپیچد در دهانم ؛

در گلویم روان شود

یخ ها درش شناور باشند ... 

خنکایش سردرد برایم بیاورد ، درد شیرین ... 

هوس کرده ام تو کنارم باشی !

دست هایت بپیچد لای مو هایم 

جهان ِ آشفته گیسویم را بتاباند به هم ... 

برایم قصه بخواند ..

از همان بی غصه های مادر بزرگ ... 

 

 

همانقدر ممکن ؛ همانقدر بعید ... 

و همانقدر گوارا و شیرین !

ـــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )




کلمات کلیدی :

تو خودت گلی !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/11 7:48 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

بانوی من ...

وقتی کسی نیست ،

خودت کس ِ خودت باش !

برو بهترین لباست را بپوش

بهترین عطرت را بزن

بهترین آرایشت را بکن

تا مغازه ها باز شوند

بعد

آرایشت را آرام پاک کن

و با بهترین مانتویت 

و بهترین کفش هایت ؛

استوار گام بردار در کوچه ها

فرشتگان می شوند ساقدوش ِ عروس ِ شهر !

به بهترین جواهر فروشی برو

خودت برای خودت بخر

بعد برای خودت ناهار بخر

برو در پارک 

با خودت کمی بنشین

قهوه ات را در بهترین کافه ی شهر بخور

بعد از ظهر خودت برای خودت برو به بهترین شهر ِ بازی

بعدش بهترین ِ شام ِ عمرت را بخور

و ... 

 

 

امشب خیلی خسته ام ؛

خیلی خوب خواهم خوابید 

آخر می دانی ؟!

خودم خریدم ، خودم هدیه دادم ، خودم ذوق کردم ، خودم هدیه دادم ...

خودم بودم و خودم ... !

 

 

راستی !

به خودم گل هم هدیه دادم !

 

ــــــــــــ

+ دلنوشت 




کلمات کلیدی :

عطر یاس عجیب شبیه ِ لاله است ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/11 7:36 صبح

هو الرحمن

 

صدای دستی در فردوس پیچید

بهشتیان مات و مبهوت ...

بهشتی که درش اندوه نیست

حال ؛ غرق اشک

غرق آه ...

یاسی سرخ شد ،

کبود شد ...

شد لاله !

بیخود نیست که مادر ِ شهیدان ِ گمنام یاس ( سلام الله علیها ) است ! 

 

ـــ

+ ممنونتم خدا

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس + ذکر صلواتی برای خشنودی صاحب الزمان ) 




کلمات کلیدی :

از عشق چه می دانی ؟!

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/10 11:35 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

 

پیرمرد راننده ی ما بود

کارمان از ساعت 14 طول کشید تا 23/5 ...

گوش هایش سنگین بود ولی با شور خاصی از پسرش که استاد دانشگاه بود ، صحبت می کرد . در تمام این مدت ... در تمام این مدت نه ساعت که شاید گفتن و نوشتنش آسان باشد اما زمانی طولانی است ، لب به چیزی نزد !

من مطمئن بودم همسرش نه پوست کشیده داشت ، نه لب های پروتز کرده ، نه چربی تزریق شده در صورت ؛ من مطمئن بودم ابروهای همسرش حتی یک هاشور ساده نداشت ! اما این را می دانستم که همسرش چیزی داشت که زبان علم و هنر و قلم ... زبان ها همگی عاجزند از بیان آن وقتی که پیرمرد نه ساعت تمام هیچ چیز نخورد و حتی برایش شام هم خریدیم و نگه داشت با همسرش بخورد ، من مطمئنم درون همسر او نوری می تابید که پروانه اش به دور آن عاشقانه می گشت ... 

نه بوقلمون کبابی انتظارش را می کشید و نه بره ی شکم پر و نه ... 

اما وقتی با عق از کلم پلوی همسرش حرف میزد و آب از دهانش می چکید وقتی از مرغ در سس تفت داده شده ی میان برنج سخن به میان می آورد ... 

یک شام ساده شان ، خیلی هم ساده نبود !

گویی شب اول عروسی است و این هم اولین غذایشان است

نگاه خاصی داشت پیرمرد ... 

پیرمرد فقط یک راننده نبود ... !

 

ـــ
+ دلنوشت ( استفاده فقط و فقط با ذکر نام گل نرگس )  




کلمات کلیدی :

زخم مردانه !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/10 10:49 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

زنی تکیه بر دیوار کرده  ...

بوی آتش ...

بوی دود ... 

می داند هرچه بیشتر تکیه دهد ؛ بیشتر خواهد سوخت ... 

می داند هر چه بیشتر خودش را در  دستان ِ دیوار رها کند ، بیشتر درد دارد ... 

می داند هرچه بیشتر پشت در بماند ، بیشتر میخ دارد !

بیشتر  ...

دستانش را حایل می کند بر امانتی که از جانب ِ خود ِ خود ِ خدا ، در میان ِ آغوش ِ یاس گذاشته شده بود ... 

درد دارد

درد دارد 

درد دارد ...

ریحانه ای که حال امانتی هم دارد ...

سخت است ...

آتش و خاک ...

ناگهان سیلی ... 

بیشتر می کشد به در 

بیشتر میرود فرو میخ ِ بی رحم ... 

 

وصیت کرده بودی شب ، بدور از دیگران تشییع شوی ...

همه اش برای آن بود ،

که علی ( علیه السلام ) نبیند ...

که علی ( علیه السلام ) نفهمد ... 

 

 

سپر ِ علی ( علیه السلام ) مهریه نشد ...

سپرش زهرا ( سلام الله علیها ) بود ...

سپرش زهرا ( سلام الله علیها ) بود ... 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــ

+ دلنوشت 4 . 12 . 1394 ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )

+ علی ( علیه السلام ) در غسل ِ تن ِ زهرا گوییا زخم ِ تازه دیده ... 




کلمات کلیدی :

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

ابزار وبمستر