سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوش رفتاری، بر محبّت دل ها می افزاید . [امام علی علیه السلام]

نیاز مبرم

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/10 10:33 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

 

دلم یک تصادف می خواهد

درست وقتی که با عجله کیفم را از روی جا لباسی ِ اتاق بر میدارم و ژاکت زرد رنگم را روی دستانم می اندازم

درست وقتی که دارم زیپ ِ پوتین های چرم مشکی رنگم را تا بالا می کشم و منتظر ِ این آسانسوری هستم که در نظرم کند و  کند تر می رود و می آید !

درست وقتی که G را میزنم تا برسم به لابی و در طول این مدت خودم را چند باری در آینه ی آسانسور میبینم و نگاهم می خشکد روی ِ گلدوزی ِگل های نرگس ِ لباسم  ... 

درست وقتی که از میان هیاهو ی این مردم ، خودم را می رسانم دم ِ در و نسیم ِ سرد ، سیلی ِ شیرینی میزند بر صورتم

درست در تضاد ِ میان رنگ ها

در تضاد میان ِ صورت ها ... 

وقتی که می خواهم از خیابان رد شوم ؛

دلم یک تصادف می خواهد !

که درگیرم کند ...

که گیر کنم لابه لایش و خاطراتم از میانش رخت بربندد ...

که حافظه ام را بدان ببازم

درست شبیه ِ این فیلم هایی که می بینیم 

که هر روز و هر شب هم تولید می شوند ... 

راست می گویند که آرمان های انسان یا می شود فیلم یا اختراع !

و به آن فیلمی فکر کن که در آن اختراعی حافظه ی بشر را پاک کند ... !

ذهنم خالی ِ خالی می شود

سپید ِ سپید 

آن وقت است که چیزی در درونم صدا می کند

و محتاج می شوم به آنکه دستمالی بردارم و قفسه های ِ خاک گرفته ی ذهنم را پاک کنم

می دانی ؟!

در دل چیزی پاک شدنی نیست ...

حتی کمرنگ شدنی هم نیست

درست مثل ِ تو ... !

در دل که رفت دیگر هیچ راه ِ فراری نیست

و اکنون ؛ این آرزو نیز در دل ِ من خانه کرده !

دلم می زند طعنه به ذهنم ...

آن وقت که خاک قفسه ها را گرفتم

از نو شروع به چیدن می کنم ...

از نو شروع به چیدن می کنیم ...

عطر ِ شیرین ِ قرمه سبزی ِ مادر خانه را می گیرد 

مادر بزرگ در ایوان دارد شال می بافد 

دست های تو لا به لای مو های من گیر کرده اند

پدر دارد کباب درست می کند ؛

...

آن وقت است که نه کسی مرده 

و نه کسی می میرد

آن وقت است که ...

 

راستی

اگر حواس ِ من نبود ؛

حواس تو جمع ِ جمع باشد

که کسی از حقیقت چیزی نگوید ...

بگذارند شاد باشم ... 

 

 

پرده را کنار می کشم

چقدر به نور خورشید نیاز داشتم !

 

ــــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

 




کلمات کلیدی :

خوش قول ِ من ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/9 11:4 عصر

هو الرحمن الرحیم

 

 

بهترین عطرم را باز می کنم ...

می پیچد در فضا ؛

به پای عطر هایی که به تن ِ تو تبرک می شوند نمی رسد اما برای قرار با بهترین ، باید بهترین بود !

پس از یک نیم ساعتی از پای ِ آینه دل کندم ...

زیر چای را روشن 

و قهوه جوش را نیز ... 

پرده ها کنار می روند ، خورشید خانه می کند در کنارم ؛ گرمایش به جوش می آورد دل ِ آب را ...

حسن یوسف غرق در دلتنگی

چشم دوخته است به خیابان

از پشت اشک های آسمان

لرزان می نگرد

رفت های بی آمد ِ کوچه را !

تا تو را مهمان نکنیم ؛ 

هممان می رویم

بی بازگشت !

وقتی تو آمدی که

به سویت بازگشتیم ... 

گل های ِ روسری ام

همه پژمردند در این باغ ِ برین !

که ز تو بی خبریم ... !

 

هدیه ام را کناری می گذارم

روی میز ...

دو صندلی بیشتر نیست !

من و تو ...

و من منتظرم 

تا بیایی ...

قهوه ی داغت سرد نشد ،

چای ِ قند پهلویت از دهان نیوفتاد

که نور همه جا را گرفت !

ـــــــــــــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

+ خوش قولی 

مثل همیشه ... 

+ تقدیم به پروانه بانو ...

 

 

 




کلمات کلیدی :

سخت نگیر !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/9 3:22 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

امروز صبح که بلند شدم در خودم نیاز شدیدی به خورشید احساس کردم !

به نور ...

به آفتاب

و این برای منی که تا کنون در طلب تاریکی بوده ام ، شروع انقلابی بزرگ بود ...

با بند ِ مانتوی آبی ِ کاربنی ام پرده ی اتاقم را کنار زدم 

بلند شدم

لباسم را عوض کردم

موهایم را شانه زدم

کمی آرایش کردم

و کمی از آن نمک ِ  دخترانه چاشنی غذایی که بار گذاشته بودم کردم ... !

زندگی چیزی نیست ؛

حز همین لبخند های ساده 

جز کمی آواز گنجشک هایی که عشق عشق می گویند ...

جز ...

ــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

 




کلمات کلیدی :

دل تنگی های زنانه !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/9 12:12 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

حمام جای ِ خوبی برای دلتنگی های زنانه است !

حداقلش ، حمام خانه ی ما در این چند سالی که اینجا بودیم خیلی چیز ها به خودش دیده ...

صبوری می کند و می سازد .. 

وقتی او در این خانه ادای حمام را در می آورد که من هم ادای آدم های شاد را در می آورم 

اما وقتی بهم می رسیم ، این او است که می بارد و من هستم که می بارم ... 

باریدن می شود نقطه ی مشترک هر دویمان ... 

من می بارم و می بارم و می بارم و های های می زنم زیر ِ گریه و این دوش ِ حمام ِ ماست که با صدای فرو ریختن اشک هایش می شود سرپوشی بر این هق هق های شبانه ... 

وقتی می روم و زیرش می ایستم و همانطور با لباس آب سرد را تا ته باز می کنم و ...

به خودم که می  آیم به دیوار تکیه کرده ام .. 

کنج ِ تنهایی هایم نشسته ام ..

گاهی همانطور با چادر می روم

گاهی اینقدر دلتنگم که ... 

می دانی ؟!

چشم هایت هم که قرمز شد ، غمی نیست !

شامپوی جدید به سرت می سازد ولی به چشم هایت نه ! درست مثل ِ غم های جدیدی که نه به دلت می سازند و نه به چشم هایت !

راستی

مو های خیس چقدر به آدم می آیند !

نه ؟!

ـــــــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

+ رفتین زیر آب سرد سکته کردین با من نیستا :| ! 

+ عکس از گل نرگس 




کلمات کلیدی :

یاعلی ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/7 10:50 عصر

هو الرحمن

 

می دانی ؟!

یکجا هایی می شود که خدا

بند صادر می کند

تبصره می دهد

یکجا هایی دیگر

این فقط قرآن نیست که حق نداری بدون ِ وضو بدان دست بکشی

یکجا هایی فقط این نماز نیست که تکبیر احرام می کنی و دست می کشی ز هر چه غیر اوست ولو برای چند لحظه ای ... !

یکجا هایی فقط اذان ، فراخوان ِ خدا نیست 

یکجا هایی فقط ...

می دانی ؟!

از این بکجا ها ؛

خلیفه های الهی زیاد می بینند ... 

هر چند سال و چند ماه و چند روز یکبار ، اذان ِ انتخابات بلند می شود

و اینجاست که تو باید وضو بگیری و آبی بر سرت بکشی ، ز حوض کوثر

اینجاست که باید وضو داشته باشی ، تکبیر احرام کنی و دل ببری ز هرچه غیر خداست

برای خدا بنگری

برای خدا بنویسی

و برای خدا بیندازی در صندوق

با خدا باشی

تمام این مدت 

تا وقتی به خدا رسیدی ، 

شرمنده نباشی ... !

 

این برگه های رای را بی وضو لمس نکن ، که مقدسند که چشم ِ مردمی به آن است و امامی ، رهبری اینجا دلش ... 

اینجا باید قامت ببندی

حواست باشد

اقدایت به که است ...

اینجا ....

 

اینجا ...

 

ـــــــــــ

+ به پاس تشکر از تمام ِ مردم میهنم که آمدند پای صندوق های رای ... 

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 




کلمات کلیدی :

فرزند انقلابی ام ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/7 10:4 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

 

- مامان ؛ اون همیشه می گفت ...  

 

- مامان ...

 

- مامان ...

 

 

 

اصلا انگار نه انگار که طبقه ی پایین پیرمرد و پیرزنی آرام گرفتند ، دویدم ... طوری که تابحال ندویده بودم ... 

 

- مامان ... 

 

 

 

بی حرکت افتاده بود ، نه حرف میزد ، نه تکانی می خورد

 

ترسیدم بر جانی دست کشم که جانم از اوست ... 

 

تلفن را برداشتم ، نمی دانم چرا همیشه دوازده رقم شماره ی خواهرم این مواقع در نظرم می شود سه رقم ِ صد و پانزده ...

 

 

 

- آبجی ... 

 

 

 

پریشب اورژانس اینجا بود ... 

 

خواهرم تا بیاید تماس گرفتم با کسی که رشته اش مرتبط بود تا بتوانم کاری کنم

 

 

 

+ اول فقط دست بزن بهش ببین سرده یا داغه ؟ 

 

 

 

این حرف را که زد ؛ 

 

کل تنم داغ ِ سرد شد ...

 

دست های لرزانم را کشیدم سمتش

 

صدایم در نمی آمد ...

 

زبان در دهان بود

 

و حنجره سر جایش

 

اما ... 

 

 

 

 

 

داغ بود

 

تلفن از دستم افتاد

 

و های های بر جانش به اشک ماندم ... 

 

 

 

 

 

حال مادر رو به بهبودی که رفت

 

شبش مجدد دچار حمله شدند

 

 

سه حمله ی پیاپی که با هرکدام جانی ز تن رفت و جانی ...

تا خوب شدن مادر ؛ جان بر نمی گردد ! 

 

 

تمام این ها را گفتم که بگویم

 

افتخار می کنم

 

امروز پاهایم به خون شکفته شد

 

تا رفتم و آمدم و توانستم 

 

مادرم را که از بیمارستان به عشق ِ رهبر آمده بود

 

ببرم تا رای دهد .. 

 

مادر به من 

 

به عشق یک لبخند

 

آمد

 

حتی حرف نمی توانست بزند ... 

 

صندوق سیاری امروز در تهران نبود ..

 

امروز

 

من در پایگاه

 

هزار نفر را دیدم

 

تا ...

 

حرفی نیست

 

خوشحالم

 

افتخار می کنم

 

اما 

 

مادرم

 

این مهر

 

بر دل ِ من 

 

خیلی ارزش دارد

 

افتخار می کنم ، فرزند یک انقلابی ام ... !

 

این را دشمن بلند بخواند

همه آمدیم 

همه ... !

 

 

 

ــــــــــــــ

 

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )

+ عکس از گل نرگس 

خدایا ؛ مادرمونو ازمون نگیر ... 

سلامتی و شادی روح همه ی مامانا صلوات :) 




کلمات کلیدی :

آسمان ...

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/7 9:8 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وقتی خدا ؛

قسم یاد می کند به آسمانی که بدون ستون برپاست

یعنی 

خیلی حرف ها دارد !

قسمش به این آسمانی که من و شما میبینیم نیست ها ؛ نه !

نه ... 

قسم خدا به آسمان شلمچه است

قسم خدا به آسمان فکه است

آسمان کردستان

قسم خدا به همان آسمانی است که شب شد و چادر سیاهش را روی زمین کشید تا نبیند خدا ؛ با زهرایش (س) چه می کنند !

قسم خدا ...

این آسمان خیلی چیز ها را دیده 

خیلی معرفت داشته

این آسمان

دیده و توانسته سرپا بماند

قسمش یعنی قدرتی دادیمش تا کربلا را خون ، گریه کند اما بهوش باشد !

قسم بزرگی است 

خدا ... !

 

ـــــــــــ

دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس )

 




کلمات کلیدی :

بی نظم در عین قانونمندی !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/6 12:28 عصر

هو الرحمن

 

عشق اگر در قاعده ی انضباط بود ؛

خطوط موازی زیادند ... !

به هم رسیدنی در کار نیست 

تا بی نهایت !

من تو را بی نظم دوست دارم

مو های آشفته ی سر ِ صبحت را

من شلختگی ِ خانه ات را دوست دارم

میز ِ خاک گرفته ات را

من تو را شلوغ می خواهم !

غرق در رنگ هایی که هیچ کدام به هم ربطی ندارند ... !

مرا عطر ِ غذای سوخته ات عاشق کرد !

اصلا می دانی ؟!

عاشق ِ بی حوصلگی هایت هستم

عاشق آن وقت هایی که فاصله می گیری و جای ِ خوردن ِ رسمی و با کلاس همیشگی ... 

اصلا ؛ صدای غذا خوردنت را دوست دارم !

می دانی ؟!

عشق بی قاعده است ...

بی نظم در عین قانونمدی ... 

من جا گذاشتن هایت را دوست دارم !

من ..

من ...

می دانی

عشق ِ من خیلی خاص است

چون تو خاصی !

ـــــــــــــــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 




کلمات کلیدی :

کبودی ... !

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/6 10:51 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

پیش نوشت : متن رو خیلی دوست دارم ... خیلی و بخاطر دزدی های محترمانه نمی خواستم منتشر کنم ، بخاطر اونایی که اسم خودشونو میزارن افسر و تو سایت های مثلا حزب الهیشون بدون نام نویسنده یا بعضا با نام خودشون کپی می کنن ... خیلی خیلی دل دل کردم اما تهش به این نتیجه رسیدم که  این متن اصلا مال من نیست ! من نبودم که خواستم این قلم بچرخه و کس دیگه بود ... نگهش دارم برای خودم ؟! واگذار کردم به امیرالمومنین علی بن ابیطالب ( علیهما السلام ) شاید دلی لرزید ... ولی استفاده با ذکر نام گل نرگس 

 

*******

 

می گویند خون انسان ، گردش مضاعف دارد ؛

و این در اصطلاحات یعنی خون در یک دور گردش خود ، دو مرتبه از قلب عبور می کند 

بیراه نمی گویند ...

وقتی دو روح در یک تن باشد ؛

باری از قلب زهرا ( سلام الله علیها ) خون می گذرد و در قلب علی ( علیه السلام ) خون می ایستد ... !

 

ـــ

+ فاطمیه تسلیت

+ دستخوش تغییرش نکنید ، این ها کنده کاری شده بود بر این دل ِ سنگ ، متعلق به خانم ( سلام الله علیها ) است ، متعلق به آقا ( علیه السلام ) است ... 

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

+ عکس : گل نرگس 

 

یاعلی ...




کلمات کلیدی :

مهندساااااا

ارسال‌کننده : * گـــل نرگس * در : 94/12/5 11:18 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم


 

برخی ها هستند ، شاید فیزیک و شیمی و سازه و عمران پاس نکرده باشند 

شاید از عدد و رقم سر در نیاورند اما 

عجیب آجر به آجر ؛ میله به میله و ... روی هم می چینند ..

زندگی ات را می سازند 

بعد که ساختند ؛

آرام با ظرافت ِ روحشان گچ بری می کنند ،

طرح می دهند ،

رنگ می کنند ...

با دست رویشان نوازش می کنند ...

بعضی ها هستند 

خدا در سرشتشان 

نظریه ی اعداد ِ عشق و مهر و صداقت و صمیمیت را

نفخ کرده ... 

هیچ وقت 

از زندگی ات نمی روند ...

بعد که نقش دادند 

عطر ِ عشقشان می گیرد کل ِ فضا را ..

ماهی هایشان بوسه می زنند بر آن دو سوم ِ آبی که در بدنت موج می زند و از چشم هایت چکه می کنند .. 

مهندس ِ زندگی هستند ...

مهندس بودن

فقط به پاس کردن 

چند واحد دانشگاهی نیست 

مدرک مهندسی ات ؛

باید اعتبار داشته باشد !

روز ِ مهندس 

به تمام مهندسان ، مبارک ... !

ـــ

+ دلنوشت ( استفاده با ذکر نام گل نرگس ) 

بفرستید برای مهندساتون :) 




کلمات کلیدی :

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

ابزار وبمستر